بسم الله
الرحمن الرحیم
ما تا هنگامی که سرمایه
های خود را ندیده و غافلیم ، باکی نداریم و سرحالیم و در جمع ها برای خالی نبودن
عریضه می گوییم ، ما ضرر کرده ایم و خسارت داده ایم ، آن هم با خنده و شکسته نفسی
،...
" می گویند یکی از
تجار بزرگ بغداد یک کشتی چای از هندوستان خریداری کرده بود . در راه ، کشتی دچار
طوفان می شود و صدمه می بیند ، اما با تلاش ملاحان ، خسارتی بار نمی آید و خبر
سلامتی کشتی به غرقاب نشسته به تاجر بغداد می رسد .
تا روزی که کشتی در کنار
سامرا لنگر می اندازد و بارهای عظیم چایی را از آن بیرون می کشند و روی هم می
گذارند و تاجر برای دیدار از مال التجاره ی به سلامت رسیده می آید ...
می گویند هنگامی که چشمش
به کوه های بزرگ چای افتاد که روی هم سوار شده بودند ، حالش عوض شد و با تعجب
پرسید که : این ... این ... این ها ... می خواسته غرق ... غرق بشود ؟ و افتاد و
مرد .
تاجر مادام که مقدار و
عظمت سرمایه ها را ندیده مساله غرق شدن برایش جدی نیست و همچون شکسته نفسی مجلس
داران ، برایش جالب است اما هنگامی که می بیند چقدر سرمایه در شرف غرق بوده و تا
کام مرگ رفته ... در این هنگام می سوزد و قالب تهی می کند . "
* مسئولیت و سازندگی ع.ص