نفس سوخته

ز آتش پنهان عشق هر که شد افروخته
دود نخیزد از او چون نفس سوخته

غفلت از سرمایه

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ما تا هنگامی که سرمایه های خود را ندیده و غافلیم ، باکی نداریم و سرحالیم و در جمع ها برای خالی نبودن عریضه می گوییم ، ما ضرر کرده ایم و خسارت داده ایم ، آن هم با خنده و شکسته نفسی ،...

" می گویند یکی از تجار بزرگ بغداد یک کشتی چای از هندوستان خریداری کرده بود . در راه ، کشتی دچار طوفان می شود و صدمه می بیند ، اما با تلاش ملاحان ، خسارتی بار نمی آید و خبر سلامتی کشتی به غرقاب نشسته به تاجر بغداد می رسد .

تا روزی که کشتی در کنار سامرا لنگر می اندازد و بارهای عظیم چایی را از آن بیرون می کشند و روی هم می گذارند و تاجر برای دیدار از مال التجاره ی به سلامت رسیده می آید ...

می گویند هنگامی که چشمش به کوه های بزرگ چای افتاد که روی هم سوار شده بودند ، حالش عوض شد و با تعجب پرسید که : این ... این ... این ها ... می خواسته غرق ... غرق بشود ؟ و افتاد و مرد .

تاجر مادام که مقدار و عظمت سرمایه ها را ندیده مساله غرق شدن برایش جدی نیست و همچون شکسته نفسی مجلس داران ، برایش جالب است اما هنگامی که می بیند چقدر سرمایه در شرف غرق بوده و تا کام مرگ رفته ... در این هنگام می سوزد و قالب تهی می کند . "

 

* مسئولیت و سازندگی ع.ص

  • مجید شجاعی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">